شهید سلیمان (پرویز) ذاکریان
شهید سلیمان ذاکریان نام پدر : علی اکبر نام مادر : سکینه خاتون کامل تاریخ تولد :1325/03/06 تاریخ شهادت : 1362/07/07 محل شهادت : چناره گلزار: شهدای گله محله
شهيد سليمان ذاكريان تحصيلات خود را تا مقطع ديپلم طبيعي ادامه داد و در سن 17 سالگي به ارتش پيوست. از آنجايي كه علاقه ي زيادي به رشته ي پزشكي داشت، دوره ي دو ساله ي بهياري را گذراند و بعد از پيروزي انقلاب تقاضاي انتقال از شيراز به بابل را كرد و در پادگان ساري مشغول خدمت گرديد.
همسرشهید: هنگاميكه شنيدم خواستگارم مردي است نظامي و چترباز، اول از همه، احساس كردم شوهر آينده ام را خدا از آسمان فرستاده است. شايد آن موقع جوان بودم و احساساتي، ولي بعدها كه سليمان شوهرم شد، آن احساس گويي با واقعيت تفاوت نداشت.
او پيامبر زندگي من بود. هرچه اسلام و خدا گفته بود، در عمل، همان را انجام مي داد. يك بار به او گفتم: «سليمان! اگر تو معجزه داشتي پيامبر بودي. » و او در حالي كه مي خنديد گفت: « لابد تو هم زن پيامبر بودي. » از گفته ام خنده ام گرفت و در جوابش گفتم: «تو آن قدر خوبي كه من مي ترسم لحظه اي بدون تو باشم. » ولي در جمله ي آخر، او حرف آخرش را زد. سليمان گفت: «وقتي يك سرباز در خانه دارم از همه چيز خيالم راحت است؛ تو سرباز من هستي و مي دانم فرزندانم را خوب نگهداري مي كني.
زندگی نامه شهید:
پزشکیار شهید «سلیمان ذاکریان» فرزند «علیاکبر» در ششم خرداد ۱۳۲۵ در بابل در خانوادهای مومن و متدین قدم به عرصه گیتی نهاد. پدرش خیاط بود و ۵ دختر و ۳ پسر داشت که سلیمان هفتمین آنها بود. این خانواده نسل در نسل، مداح اهل بیت علیهم السلام بودند و شاید به خاطر همین خصوصیت (ذاکرالحسین بودن) فامیل خود را ذاکریان نامیده بودند.
او دوران شیرین کودکی را با خواهرزادههایش (دکتر احمد خالقنژاد و محمدرضا ریحانیان) که هم سن و سال بودند با نشاط و شادی سپری کرد. سلیمان تحصیلات ابتدایی را در دبستان «عموزاده» و تحصیلات متوسطه را در دبیرستانهای «مازیار» و «قناد» بابل گذراند.
وی در زمان تعطیلات تابستانی به کارگری در ساختمانسازی و کارگری در کارخانه آجرپزی میپرداخت. کار در کارخانه آجرپزی به حدی سخت و توانفرسا بود که قویترین جوانها هم فقط یک روز میتوانستند آنجا طاقت بیاورند به همین دلیل اغلب کارگران کارخانه را ترکهای مهاجر تشکیل میدادند. از بین ۳ الی ۴ جوان شهری سلیمان و خواهرزادهاش دو نفر از آنها بودند که مدام در آنجا کار میکردند. این شرایط کاری، از سلیمان مردی صبور، غیرتمند، خانواده دوست، خوش قلب، متواضع و سفره دار ساخته بود.
او از هوش و ذکاوت بالایی برخوردار بود. در بازیهای گروهی سرگروه و برنامهریز بود و اغلب، تیم او برنده میدان میشد. عاشق طبیعت و ورزش و هنر بود، لذا هرگاه فراغتی دست میداد با خواهرزادههایش به شکار میرفت و، چون تیرانداز ماهری بود با دست پر از شکار برمی گشت. شکار اوایل با تیر و کمان (به اصطلاح محلی رزین) و بعدها با تفنگ بادی انجام میشد.
او همچنین به خاطر ساختار بدنی قدرتمند و عضلات ورزیده، شناگری ماهر بود و بخشی از برنامه هفتگیاش در تابستان به شنا اختصاص داشت. بسیار خلاق و مبتکر بود. هنوز وسائل کارگاهی و مصنوعات ساخت او مانند تخت خواب و میز و جای لباسی و کمد و ... در خانه او و بستگانش نگهداری میشود و خاطرهی او را جاودانه کرده است. از هنرهای دیگر او گلسازی با خمیر و موسیقی بود. او ترومپت را خوب مینواخت و عضو گروه موزیک شهر بود.
از آنجایی که تأمین هزینه زندگی یک خانواده پرعائله برای پدر شهید با شغل خیاطی بسیار سخت بود، مشاهده دشواریهای زندگی پدر برای او که جوان غیرتمندی بود، غیرقابل تحمل بود لذا از ادامه تحصیل منصرف شد و بعد از گذر از آزمونهای مختلف در سال ۱۳۴۳ در سن ۱۷ سالگی به استخدام ارتش درآمد و در تیپ هوابرد شیراز مشغول به خدمت شد و به واسطه خلاقیت و بدن ورزیدهای که داشت بعد از آموزشهای لازم به یک هوانورد و چتربازی زبده تبدیل شد.
او در شیراز ضمن اشتغال در تیپ هوابرد، به تحصیل خود ادامه داد و دیپلم خود را در رشته علوم تجربی گرفت و به علت علاقه زیاد به مطالب پزشکی دوره آموزش بهیاری را در مرکز آموزش بهداری گذراند. بعد از آن، به تیپ ۵۵ هوابرد شیراز منتقل شد.
با پیروزی انقلاب اسلامی، پس از سالها دوری از دیار خود، از شیراز به بابل منتقل شد و در بهداری لشکر ۳۰ گرگان و بهداری پادگان ساری به خدمت خود ادامه داد. او پس از حمله ناجوانمردانه رژیم بعث عراق داوطلبانه به منطقه اعزام شد و تا زمان شهادت در مناطق عملیاتی خدمت کرد.
او در ایام مرخصی هم به فکر جبهه و رزمندگان بود؛ زیرا با نامه رسمی یگانش و آمار مفصلی از نیازمندی رزمندگان به فرمانداری میآمد. خواهرزادهاش که در فرمانداری بود نیز در حد توان تمام امکانات را برای تأمین لیست ارائه شده بسیج میکرد.
شهید میگفت: «وقتی محموله را به لشکر میبردم فرمانده با شگفتی میگفت: «ذاکریان! این همه وسیله را چگونه بدون پول تهیه کردی؟» فرمانده خوشحال میشد و میگفت: «من به تو افتخار میکنم». شناخت فرماندهان از او و قدرت ابتکار و توانمندیاش باعث شده بود تا او را بیشتر برای تهیه نیازهای لشکر به مأموریت بفرستند.
سرانجام این ارتشی دلاور، در سن ۳۷ سالگی پس از رشادتهای فراوان، صبح روز پنجشنبه هفتم مهر ۱۳۶۲ بر اثر حمله هوایی دشمن در منطقه عمومی مریوان در داخل چادر گروهی بهداری جام شهادت را جانانه سر کشید و به لقاءالله پیوست. پیکر پاک و مطهر این شهید سرافراز میهن در گلزار شهدای گلهمحله در بابل به خاک سپرده شد.
تیپ ۳۰ مستقل گرگان در تاریخ هشتم آبان ۱۳۶۲ طی گزارشی در مورد شهادت سلیمان ذاکریان اعلام کرد: «با درنظر گرفتن بحران جنگی در کشور و ماموریتهای محوله به پرسنل تیپ و مشاهدات انجام شده، مشخص گردید که درجهدار مذکور با جانبازی و فداکاری به درجه رفیع شهادت رسیده است».
از شهید ذاکریان یک فرزند پسر و دو فرزند دختر به یادگار مانده است که با همت و تلاش فراوان مادرشان که خود بهیار بازنشسته میباشد، به مدارج بالای علمی رسیدهاند.
دکتر «حبیب ذاکریان» تنها پسر این شهید بزرگوار و متخصص رادیولوژی بیمارستان شاهرود بامداد ۳۰ مهر ۹۹ در مقابله با بیماری کرونا به شهدای سلامت و پدر شهیدش پیوست.